انجمن شاعران مرده، برگرفته از نوشته دکتر برامان استاد گروه فلسفه دانشگاه فراستبورگ
آکادمی «ولتون»، مدرسۀ پیشدانشگاهی قدیمی و معتبر، با نظام آموزشی بسیار خشک و سختگیرانه، با هدف شکلدهی شخصیت دانشآموزان مطابق با رویکردهای سنتی طراحی شده است. در ابتدای فیلم مدیر مدرسه «نولان» نطق شروع سال تحصیلی را با تاکید بر استانداردهای سخت این مدرسه و اعلام چهار رکن اساسی مدرسۀ «ولتون» آغاز می کند: سنت، افتخار، انضباط و فضیلت.
موسسه ای کاملاً مردانه، جدا از زندگی اقتصادی و اجتماعی آمریکای معاصر، که دانش آموزان را زیر بار سنگین تکالیف قرار می دهد و بسیاری احساس میکنند زیربار ظلم سیستمی قرارگرفتهاند که در ازای کوچکترین تخلف از قوانین، به مجازاتی نامتناسب با میزان خطا محکوم می شوند.
در ادامه، گروهی از دانشآموزان مرکزی داستان معرفی می شوند: «نیل پری» یک دانشآموز سرزنده و ممتاز با قابلیتهای ذاتی رهبری، که به طرز وحشتناکی مورد آزار و تهدید از سوی پدر مستبدش قرار دارد، و هیچگونه انحرافی از برنامههای حرفهای که برای پسرش طرح ریزی کرده است را برنمیتابد. هماتاقی «نیل»، «تاد اندرسون»، یک دانشآموز تازهوارد، خجالتی، بدون اعتمادبهنفس و غمگین. «چارلی دالتون» پسر یک بانکدار پولدار، سرزنده، با اعتمادبهنفس و در شرف پی بردن به قدرت الهامبخش شعر. کاراکتر «آدم بد» این جمع، «ریچارد کامرون»، دانشآموزی جاهطلب که به قدرت جبری و نظم و قانون مدرسه ایمان دارد و از سوی همدورهایهایش به «فردی چاپلوس» معروف است.
معلمها، دانشآموزان را با حجم طاقت فرسایی از تکالیف و تهدید به تنبیههای احتمالی تحت کنترل قرار می دهند، تا اینکه با یک معلم متفاوت آشنا می شویم. «جان کیتینگ[1]»، معلم ادبیات انگلیسی تازه استخدام شده مدرسته والتون، که از همان ورودش به کلاس، با سوت زدن و لبخند بر لب، روحیهی متفاوتش نسبت به رسومات و هنجارهای تثبیتشدۀ «ولتون» را نشان می دهد. «کیتینگ»، در جلسه اول درس، همان شروع کار، فلسفهای ضداستبدادی از زندگی معرفی و تبلیغ میکند و الهام بخش برخی دانش آموزان می شود. اولین جلسۀ درس وی به کلاس درس ادبیات انگلیسی نمی ماند و بیشتر یک فراخوان بیدارباش فلسفی است:
این فراخوان «دم را غنیمت شمار» به لاتین – (Carpe Diem) توسط کیتینگ به دانش آموزان معرفی می شود. «کیتینگ» ابیات معروفی از «رابرت هریک» را برای دانش آموزان می خواند:
گلغنچههای رز تا که میتوانی برچین،
پیرِ زمان همچنان در گذر است؛
و همین گل که امروز به لبخند شکفته است،
فردا روز خواهد پژمرد.
«کیتینگ» با شوری عمیق هدف شاعر از سرودن چنین شعری را نهایتاً اینگونه توضیح می دهد: «چون ما غذای کرمهاییم، پسرها! چون ما قراره فقط چندتایی بهار و تابستون و پاییز رو تجربه کنیم. هرچند باورش خیلی سخته، اما یه روزی، تکتک ما نفس هامون به شماره می افته، بدنمون سرد میشه و میمیریم!»
«کیتینگ» دانشآموزان را به مشاهده دقیقتر عکسهای قدیمی دانشآموزان مدرسۀ «ولتون» که در راهروها نصب شده اند فرا می خواند: «اونها هیچ تفاوتی با هیچ کدوم از شماها ندارند، درسته؟ توی چشمهاشون امید موج میزنه، درست مثل چشمهای شما. اونها به خودشون باور دارن و اینکه اتفاقات شگفتانگیزی براشون مقدر شده، درست مثل خیلی از شماها. خوب، الآن اون لبخندها کجان؟ اون امید و آرزو چی؟ ... پسرا، اگر به این عکس ها نزدیک بشین، صدای زمزمهشون رو می تونین بشنوین. بیاید جلو، خم شین، میشنوین؟ (و بعد زیر لب با صدایی انگار از گور برخواسته زمزمه می کند) کارپه دییِم، پسرا. دم رو غنیمت بشمارین. زندگیتون رو خارقالعاده کنید!
بعد از کلاس، دانش آموزان به شدت به فکر فرو می روند. «کارپه دییِم» در شرف تبدیلشدن به یک نقطۀ مرجع در تأملات و کارهای آنها است. فقط «کامرون» است که میپرسد: «شما فکر میکنید اون این چرت و پرتا رو ازمون امتحان میگیره؟»
در این مدرسه، سرنوشت دانش آموزان تقریباً مقدر است، و این ها جا پای پدرانشان خواهند گذاشت و یحتمل دکتر، مهندس و وکیل خواهند شد. بنابراین، دانشآموزان تشویق نمیشوند که وقت خود را به شعر بگذرانند و تمرکز برروی دروس جدی مثل ریاضیات و شیمی است، اهمیت هنر و فرهنگ چندان درک نمی شود. «کیتینگ» موفق میشود این طرز تفکر را زیر سؤال ببرد و کموبیش شاگردانش را متقاعد میکند که آنچه در نگاه اول کم اهمیت تر به نظر می رسد، در حقیقت هستۀ مرکزی یک زندگی ارزشمند است. او به شاگردهایش میگوید: «ما به این خاطر شعر نمیخونه که شعر جذابه. ما شعر میخونیم چون عضوی از نژاد بشریتیم و نوع بشر پره از شور و احساسه! پزشکی، حقوق، بانکداری، البته که برای پایدار نگهداشتن زندگی ضروری هستن؛ اما شعر، افسانههای عاشقانه، عشق، زیبایی – اینها چیزهایی هستن که به خاطرشون زنده میمونیم … شعر شعف و خلسۀ روحه، پسرا. بدون اون ما محکومیم به فنا.»
«کیتینگ»، شاگردانش را ترغیب میکند صفحاتی از کتابهای درسیشان که حروفی مرده و چرندیات روشنفکرانه در خود دارند را پاره کنند. ازنظر او، کتاب یک سند مقدس نیست، بلکه ابزاری است که باید از آن بهره برد یا در صورت ناقص و ناکافی بودن بیمعطلی آن را دور انداخت. او دائماً به آنها یادآوری میکند که بهطور مستقل فکر کنند و فقط پذیرندۀ منفعل آموخته های معلمها یا کتابهای درسیشان نباشند.
دانشآموزها در ترم پاییز تحت تاثیر نگرش جدیدی که معلم انگلیسی به آن ها داده، کارهای فوق برنامه شروع می کنند. «نیل» در نمایشنامۀ «رؤیای شب نیمۀ تابستانِ» «شکسپیر»، نقش «پانک» را میگیرد، «ناکس» عاشق دختری از دبیرستانی در همان نزدیکی میشود و «پیتس» به همراه «میکس» یک تیونر رادیویی سرهم میکنند که با آن میتوانند بهطور پنهانی به آهنگهای راکاندرول گوش دهند. و از همه مهمتر، انجمنی با نام شاعران مرده را مجدداً راه اندازی می کنند که «کیتینگ» دوران تحصیلش را در همین مدرسه گذرانده و عضو این انجمن غیر رسمی بوده. پسرها دور هم جمع می شوند و شعر و موسیقی را تجربه میکنند، حتی چند دختر را از شهر مجاور به گروه اضافه می کنند.
بحران از اینجا شکل پیدا می کند که «چارلی» یک مقالۀ غیرمجاز را بهطور غیرقانونی و پنهانی وارد روزنامۀ مدرسه می کند، سرمقالهای از یک نویسندۀ ناشناس به نام انجمن شاعران مرده، که تقاضا دارد «دختران در ولتون پذیرفته شوند تا بهاینترتیب همۀ ما بتوانیم دست از ...». «نولان» مدیر مدرسه جلسهای با حضور تمام افراد حاضر در مدرسه تشکیل میدهد و در آن تهدید میکند تکتک افرادی که در این دسیسه دست داشتهاند را اخراج میکند، مگر آنکه متخلفین خودشان را معرفی کنند؛ اما «چارلی» تقصیر را به گردن میگیرد و میگوید که او انجمن شاعران مرده را از خودش درآورده است. «چارلی» به سختی تنبیه بدنی می شود اما بازهم اسمی را فاش نمیکند و در میان ستایش همکلاسیهایش به اتاق خود برمیگردد.
«کیتینگ» اما به «چارلی» میگوید … جسارت جا داره و احتیاط هم در جای خودش لازمه و آدم عاقل میفهمه که موقعیت کدوم رو ایجاب میکنه. اخراج شدن از مدرسه کار عقلانیای نیست. این مدرسه بههیچوجه کمال مطلوب نیست، اما بازهم فرصتهایی داره که میشه ازشون استفاده کرد.»
«کیتینگ»، مدام بر یک رکن اساسی از فلسفهاش تأکید دارد: فردگرایی قاطع. در فرصتی، کلاس را خارج از ساختمان مدرسه میبرد و به بعضی از آنها میگوید که دور حیاط راه بروند. همینطور که دانشآموزها راه میروند، لحظهبهلحظه گامهایشان را بیشتر با گامهای بقیه هم آهنگ میکنند و در مدتزمان کوتاهی این قدم زدن تبدیل به یک مارش گوشخراش میشود. «کیتینگ» آن ها را متوقف می کند و توضیح میدهد:
« این تمرین نشون میده که چقدر سخته که به صدای خودمون گوش بدیم یا در حضور دیگران باورهای خودمون رو حفظ کنیم. … پسرا، تو وجود همۀ ما نیاز عمیقی به پذیرفته شدن هست؛ اما این نیاز میتونه نامطبوع باشه ... به اون چیزی که در مورد خودتون منحصربهفرده اعتماد کنید حتی اگر نامتداول باشه.»
این پیام «امرسونی» (منتسب به رالف والدو امرسون)، در باب اعتماد به خود بهعنوان افرادی مستقل الهامبخش دانشآموزها میشود. برای مثال، «تاد» به احساسات درونی پنهانش اجازه میدهد آشکار شوند و بر کمرویی و انزوای اجتماعیاش غلبه میکند. «ناکس» جسارت اظهار عشقش به «کریس» را پیدا میکند، اگرچه شانسی برای موفقیت ندارد؛ اما این پیام در مورد «نیل پری» بیشترین اثر خود را میگذارد و این حس را به او القا میکند که از دستورات مستبدانه پدرش سرپیچی کند و دنبال چیزی برود که با تمام وجود آن را میخواهد: اینکه در نمایشنامۀ «شکسپیر» که در آیندۀ نزدیک روی صحنه میرود بازی کند و احتمالاً بازیگری را بهعنوان حرفۀ اصلیاش انتخاب کند. حتی باوجوداینکه نمرههای «نیل» در تمام کلاسهایش «الف» بوده است، پدرش رضایت نمی دهد و «نیل» رضایتنامه را جعل میکند و بهطور پنهانی برای آماده کردن نمایش کار میکند. اجرای او در شب اول نمایش تبدیل به یک شاهکار میشود؛ و ستایش و تحسین پرشور و شعفی از او میشود، اما وقتی پدرش متوجه میشود با خشم و عصبانیت «نیل» را به خانه میبرد و به او میگوید که: برنامه اینه که تو میری به هاروارد و دکتر میشی. «نیل» شبانه هفتتیر پدرش را پیدا میکند و خودش را میکشد.
وقتی خبر مرگ «نیل» مدرسۀ «ولتون» را تکان میدهد، برای دوستان نزدیک او جای هیچ شکی باقی نمیماند که آقای «پری» مسبب کشته شدن نیل است، اما مدیران مدرسه نظر متفاوتی دارند. مدیر مدرسه، «نولان»، برای آنکه جلوی بازتابهای منفیای که مدرسه را تهدید میکند را بگیرد، به یک سپرِ بلا نیاز دارد که بتواند تمام تقصیرها را به گردن او بیندازد، و «کیتینگ» را عامل اصلی و مسبب مرگ نیل نشان می دهد.
طی یک پروژۀ بازجویی مککارتی گونه، یکییکی از دانشآموزان، در حضور والدینشان سؤال میشود و به آنها گفته میشود که نامۀ مقصر دانستن «کیتینگ» را امضا کنند. تمامی شاعران مرده تسلیم میشوند. «ناکس» و «میکس»، بعد از «همکاری کردن» و امضا کردن این نامۀ دروغین، عمیقاً شرمنده از خیانتی که کردهاند، در اتاقهایشان پنهان می شوند. «تاد اندرسون» با تأمل و دودلی میگوید که شک دارد که «کیتینگ» مسئول مرگ «نیل» باشد؛ اما پدرش با نگاه خیره و تهدیدکنندۀ «نولان» به او نهیب میزند که از دستور اطاعت کند. «تاد»، وقتی امضای باقی دانشآموزان را زیر نامۀ گناهکاری «کیتینگ» میبیند، با اکراه آن را امضا میکند.
با همۀ اینها، فیلم با شکست دانشآموزها تمام نمیشود. این بار «تاد» است که با شروع دوبارۀ کلاسهای درس، نمایش آزادی از مبارزهطلبی و ساختارشکنی را آغاز میکند. در کلاس ادبیات انگلیسی که نولان تدریس آن را برعهده گرفته، «کیتینگ» در ساعات اولین جلسۀ درس، مجبور میشود وارد کلاس شود و وسایلش را برای رفتن از مدرسه از کمد بردارد. «تاد»، بعدازآنکه به شیوۀ «ویتمن» به او سلام میدهد و میگوید «ای کاپیتان، کاپیتان من»، از میزش بالا میرود و به نشان احترام به این معلم اخراجی روی آن میایستد. تعدادی دانشآموزان دیگر هم یکییکی از تاد تبعیت میکنند. «نولان» بر سر شاگردها فریاد میزند که بنشینند و با عصبانیت به «کیتینگ» دستور میدهد که کلاس را ترک کند؛ اما دانشآموزها، به غیر از تعدادی از جمله کامرون، باافتخار روی میزهایشان میایستند و از مردی که ذهنهای آنها را بیدار کرده است تشکر میکنند و اهمیتی به اتفاقی که ممکن است به خاطر این نمایش اعتراضآمیزشان برایشان بیفتد، نمیدهند.
درس آموخته هایی از فیلم انجمن شاعران مرده درباره موفقیت در سازمان های بروکراتیک
در سازمان های بروکراتیک همانند مدرسه والتون، ساختار سازمانی مبتنی بر نظام فرماندهی و کنترل است و سلسله مراتبی ایجاد می کند که عمدتاً در آن ها پسرهای خوب و yes man (بله قربانگوها) ها قادرند در آن به پست های بالای هرم سازمانی دست پیدا کنند. افرادی همانند مدیر مدرسه وارتون، «نولان»، که بازی قدرت را بلدند، و مقامات و روسا از آن ها راضی هستند. بروکراسی اساساً تسهیل کننده فضای رشد برای آدم های متوسط و زیرمتوسط می باشد، کسانی که سرشان را پایین می اندازند، سر ساعت می آیند، پوششان مرتب و منظم مطابق با میل سازمان است، در همه جلسات شرکت می کنند، سوال و اعتراض هم ندارند. در این محیط افراد کاشف و خلاق که دائماً سوال می کنند، به همه مفروضات شک دارند، مرید مدیران بالادستی نمی شوند، خلاف جریان آب شنا می کنند، همه چیز را خودشان کشف و تجربه می کنند آن هم تجربه منحصربفرد شخصی، و زیربار رویه های تکراری و منفعل کننده سازمان ها نمی روند، راه چندان همواری برای ارتقاء ندارند؛ و سرنوشتی مشابه آقای کیتینگ برایشان رقم می خورد یا پسر جسور فیلم چارلی. این باعث میشود تا افراد تجربهگرایی که به واسطه هوش و بینش ذاتی شان، انسانهای چند بُعدی هستند، و ذات فطری انسانیشان را در گروی به دست آوردن قدرت و خوشایند فلانی و بهمانی سرکوب نکردهاند، با تاریخ و هنر و ادبیات بیشتر از سیاست سازمانی آشنا هستند، زیردست افراد محافظه کار تک بُعدی، که براساس خط مشیهای سازمانی رشد کردهاند، قرار بگیرند. سکانسی متاثرکننده در فیلم انجمن شاعران مرده وجود دارد که در آن مدیر مستبد، دبیر ادبیات انگلیسی را به باد انتقاد گرفته و به او هشدار می دهد که روش تدریس اش مطابق با استانداردهای اثبات شده مدرسه نیست، و باید از اصول وی تبعیت کند.
«نولان» نماد فردی است که به قول پرویز مسجدی[2] در کتاب افکار تیره "روزی خود را به شرکت ... فروخته" و تمام فرصتهای زندگیاش را برای بالا رفتن از نردبان شکسته قدرت و ارضای غرورش توسط زیردستان گاهاً زبون و ترسوی حقیر هدر داده است. تلاش میکند تا برای حفظ صندلیاش با هزار کس و ناکس بسازد، ظاهرسازی کند، در جلسات بیهوده وقت تلف کند، پرونده سازی کند، و برای گرفتن نبض سازمان به متملقینِ عمدتاً کم استعدادتر میدان دهد و افراد خلاق را سرکوب کند. چون بروکراسی تبعیت و نه سواد میخواهد، و باسوادترها و باهوشها هم عمدتاً روحیه متابعت ندارند، کمتر در حلقه قابل اعتماد و توجه بالادستی قرار میگیرند، و در تصمیمگیریهای کلیدی هم مشارکت داده نمیشوند، همانند « کامرون» که در پروسه اعتراف گیری از دانش آموزان علیه دبیر ادبیات انگلیسی، اولین کسی است که توسط مدیر فراخوانده می شود، و تا لحظه آخر فیلم هم کنار قدرت باقی می ماند و در حرکت خودجوش دانش آموزان و قیامشان مشارکت نمی کند؛ در سازمان هایی مانند والتون آینده از آن چنین افرادی است، و کامرون ها وارث صندلی امثال نولان ها خواهند بود. منافع مدیران مستبدی همانند نولان هم در گروی شبکهسازی مستحکم و روابط قدرتمند با سیاستمداران از بیرون، و افراد چاکر از درون است، بنابراین همسنگرهای وفادار و مطیع مانند کامرون، بیشتر به کارشان می آید تا فرد خلاق و مستقلی همانند چارلی یا انسان خلاق و درجه یکی همانند کیتینگ.
[1] با بازی رابین ویلیامز، هنرپیشه و کمدین مطرح امریکایی.
[2] پرویز مسجدی داستان نویس جنوبی است که تاکنون هشت کتاب به چاپ رسانده است.
محمد مسعود نخستین - تیرماه 1399