ببخشید مزاحم شدم

سینما و مدیریت- شماره 8
نویسنده و کارگردان: بوتس وایلی
ببخشید مزاحم شدم
فیلم ببخشید مزاحم شدم، از کارگردان بوتس رایلی, ماجرای جوانی (با نام کاسیوس گرین) را روایت می کند که برای سالهای متمادی در نیازهای طبقه ی اوّل و دوّم هرم سلسله مراتب مازلو باقیمانده است. و این باقیماندگی, تمامی روابط و جنبه های زندگی او را متاثر کرده است. و کم کم او را به فردی بی اعتقاد و فاقد ارزش های کمال طلبانه تبدیل نموده است. به نحوی که هرگونه حرکتی به سوی نیازهای طبقات بالاتر هرم مازلو را نوعی ضعف و بیهودگی, برای فرار از واقعیت زندگیش می داند.
سرانجام وضعیت نابسامانش یعنی زندگی در گاراژ عمویش و ترس از دست دادن همراه زندگیش (با بازی تسا تامپسون) باعث می شود که او خود را برای پذیرفتن هر کاری آماده کند، و تا این حد پیش برود که برای بدست آوردن یک کار مانند بازاریابی تلفنی دروغ هم بگوید. البته همه چیز در مورد کاسیوس گرین در اسارت با نیازهای فیزیولوژیکی و امنیتی اش نمی گذرد. او از ابتدای فیلم که شغل بازاریابی تلفنی را می پذیرد تا انتهای فیلم که شغلش را ترک می کند, مدام بین دو نیروی کمال طلبی و دنیاطلبی در حال کشمکش است. منشا کمال طلبی برای او به ارزش های گذشته اش و همراه زندگیش تسا تامپسون باز می گردد. در حالیکه دنیا طلبی اش از سازمانی مدرن و پیشرو که در آن بازاریاب تلفنی شده است, نشات می گیرد. این سازمان که کار تخصصی اش بازاریابی برای محصولات و تولیدات شرکت های دیگر است, خودش هیچ تولیدی ندارد. و کارمندان را به صورت نیروهایی می بیند که فقط باید بفروشند و هر قدر هم بیشتر بفروشند, عزیزتراند.
زمانی که نیروهای فروشی قهرمانانه داشته باشند، شایستگی آن را پیدا می کنند که به طبقه ی بالاتر بروند. طبقه ی بالاتری که همه چیز را بهتر می کند و قرار است منشا آرامش و راحتی باشد؛ طبقه ی بالاتری که هدف غایی تمام کارکنان است.
گرین کارش را با شکست آغاز می کند, آمریکایی های سفید اصلا جواب تلفن او را نمی دهند. ناگزیر او به پیشنهاد همکار سیاهپوست با تجربه اش, لحن سفید پوستی اش را به هنگام مکالمه با تلفن به کار می گیرد. و این آغاز بده بستانی است که تا انتهای فیلم ادامه پیدا می کند. یعنی هر چه کاسیوس خودبیگانه تر می شود, موفقیت بیشتری کسب می کند. لحن سفید پوستی کاسیوس دنیای جدیدی را برای او باز می کند. ولی قضیه برای صعودش به طبقه ی بالاتر کافی نیست. او باید مقداری هم شارلاتان باشد. هزینه ای ناچیز که کاسیوس گرین حاضر است به راحتی برای حفظ تسا و رهایی از گاراژ عمویش بپردازد.
سرانجام او به طبقه ی بالاتر می رود, و موفقیتی بدست می آورد که در نهایت به یک سراب تمام و کمال بدل می شود. تسا او را رها می کند، چون دیگر کاسیوس گرین را نمی شناسد و رئسایش از او می خواهند که بهای ارتقای طبقه ی اجتماعیش را بپردازد. حالا او در طبقه ی بالاتر باید روح خود را بیشتر بفروشد و معاملاتی را جوش بدهد که موجب صدمه و حتی مرگ انسان های دیگر می شود. کاسیوس در نهایت روح خود را می فروشد و معاملات مهمی را جور می کند تا جایی که توجه ریاست بزرگ را جلب می کند. رئیس بزرگ (با بازی آرمی همر) یک شرکت مدرن و قدرتمند دارد, که در عوض برآورده ساختن نیازهای امنیتی و فیزیولوژیکی, افراد را به بردگی می گیرد. البته خود رئیس بزرگ و تبلیغاتی که برایش می سازند, شرکتش را جایی شاد و سرشار از زندگی و پایان دردها می دانند.
رئیس بزرگ (آرمی) که مدیری جوان و موفق و مدرن است. او انسان ها را به دو دسته ی زیردست و زیردست تر تقسیم می کند. زیردست ترها اصلا شایستگی ملاقات با او را ندارند. و تنها زیردستی شایستگی همنشینی با او را دارد که همه چیزش را برای او بدهد. از آنجا که او به فردی با این خصوصیات احتیاج دارد, کاسیوس گرین شایستگی ملاقات و همنشینی با او را پیدا می کند. آرمی به کاسیوس می گوید که یک موقعیت کاری جدید با یک نیروی کار درجه یک دارد که نیاز به یک رهبر دارد، تا هم نیروها را مدیریت و کنترل کند و هم اگر این نیروها شورش کردند به عنوان رهبر نفوذی بین آنها عمل کند. کاسیوس از همه جا بی خبر از این موقعیت استقبال می کند, و گردی سفید رنگ را به همراه آرمی استنشاق می کند و در توهم خویش انسان هایی را که به مردان اسبی تبدیل شده اند می بیند, نیروهایی مطیع و فرمانبردار با کارایی ای بالا, زمانی که کاسیوس به خود می آید متوجه می شود که گرد سفید انسان ها را به مردان اسبی تبدیل می کند و آنچه دیده واقعیت داشته است. آرمی قسم می خورد که گرد سفید, گردی معمولی بوده است و او هیچ گاه بدون اجازه از کاسیوس چنین گردی را به او نمی دهد. دیدن مردان اسبی, کاسیوس را متحول می سازد و او تصمیم می گیرد که شغلش را رها کرده و علیه آرمی افشاگری کند. افشاگری او به دلیل بمباران خبری رسانه ها بعد از گذشت اندک زمانی به فراموشی سپرده می شود. ولی اعتراضات افشاگرایانه ی او با قیام مردان اسبی پیوند می خورد و موجب دوستی او با مردان اسبی و درک آنها می گردد. درکی که برای او بی فایده هم نیست, زیرا که کاسیوس نیز سرانجام به مردی اسبی تبدیل می شود و رهبری قیام را برعهده می گیرد.
فیلم ببخشید مزاحم شدم، به وضوح پیامی ضد سرمایه داری و ضد لیبرال دارد. و سرشار از نمادها و مفاهیم مختلف ضد سرمایه داری است. گوشواره های تسا, مردان اسبی, طبقه ی بالاتر در شرکت بازاریابی, مجسمه ی غیر اخلاقی مربوط به اسب, پلاکارد بچسب به دستور, ... تنها نمونه هایی کوچک از فیلم پرتمثیل بوتس رایلی است. نمونه هایی که نشان می دهد, هر کاراکتری در فیلم رایلی, تفکر خود را پوشیده است. و ذهن ما را برای درک فیلم سوررئال بوتس بیشتر باز می کند. صحنه هایی آزاردهنده که نه برای نشان دادن لذائذ دنیوی, بلکه برای نشان دادن تمثیلی دردناک از زندگی آدمی در سازمان های مدرن به کار گرفته می شود. صحنه هایی آزار دهنده که برای ما مزاحمت ایجاد می کند. ولی با شرمندگی بابت مزاحمت, همین صحنه های آزار دهنده, حقیقت تلخ زندگی سازمانی را نشان می دهد. سازمانی که امروزه در همه جا حتی خصوصی ترین قسمت های زندگی ما حضور دارد. و این مورد به خوبی در فیلم با نشان دادن صحنه ای که کاسیوس از شرکت به درون مستراح مشتری می پرد و با او حرف می زند و یا صحنه ای که یک خانواده ی شاد با لباس های کارگری در تبلیغ شرکت آرمی حضور دارند, دیده می شود. تسا که در فیلم مظهر انسانی کمال گراست, برعکس کاسیوس, انجام کارهای پست, دستش را برای انجام اعمال کمال طلبانه نبسته است. تسایی که نقطه ی عکس گرین است و برآورده نشدن نیازهای امنیتی و فیزیولوژیکی اش مانع تلاش او برای رسیدن به ارزش های کمال طلبانه اش نشده است. تسا در فیلم رایلی مظهر یک کمال طلبیِ تمام ناشدنی است که تا انتهای فیلم با ارزش هایش استوار می ماند. به رستگاری و نجات کاسیوس گرین کمک می نماید.
ببخشید مزاحم شدم, با زبانی در باطن اخلاق گرا و در ظاهر ضد اخلاق و البته تلخ, آموزه های مدیریتی در سازمان, مانند افزایش فروش, افزایش سود سهامداران, سیستم ارتقا و پاداش و سیستم ایجاد انگیزه در کارکنان,... را زیر سوال می برد و معتقد است که علی رغم شعارهای اخلاق گرایانه و تبلیغات زیبا و مدرن, در عمل سازمان به مکانی برای از خود بیگانگی کارکنان تبدیل شده است. از خود بیگانگی ای که تا مرحله ی اسب شدن یک انسان پیش می رود. سرانجام باید گفت که فیلم بوتس رایلی, فیلمی ارزشمند برای نگاه منتقدانه به مدیریت است. اگرچه که او مفاهیمی فراتر, مانند اختلاف طبقاتی و نژادپرستی و مصرف گرایی و سیستم برده داری مدرن را هم مورد توجه قرار داده است.
نوشته ی احسان ابوالفتحی
تمامی حقوق وب سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب مدیریت می باشد